کد مطلب:93751 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:634

روح قناعت











13- و حاجاتهم خفیفه

ترجمه: نیازهای آنان (پرهیزكاران) اندك است.

شرح: متقین در زمره انسانهای پر خرج و سنگین هزینه و دارای تشكیلات پر زرق و برق نیستند، اگر لباسی بخواهند یا مسكنی طلبند، در محدوده نیاز خود جستجو می كنند، اگر با لباسی ارزان قیمت و مسكنی معمولی امور زندگی خود را می توانند بگذرانند، با دست خود، خود را در مهلكه قرار نمی دهند، همانند افرادی نیستند كه اگر زندگی پر زرق و برق و لوكس و مدرنی نباشد، نتوانند زندگی كنند، آنها با اینكه می توانند چنین اموری را هم فراهم كنند، ولی خود را از این امور مستغنی می دانند، و از اینروی اگر مدتی در فشار زندگی و تورم اقتصادی قرار گیرند، چون خود را با قناعت تطبیق داده اند، هرگز سختی و ناراحتی را احساس نمی كنند.

اما كسانی كه از ابتدا خود را با نیازهای گسترده و تجمل همسو كرده اند، در مواقع كمبود، چاره ای جز سختی و ناراحتی ندارند، زیرا طبیعتی كه بر امری عادت داده شد، در موقع فقدان آن امر طبیعتا غم را باید با آغوشی باز استقبال كند، پس

[صفحه 318]

عاقل آن است، كه: انجام كار را در آغاز بنگرد، و دور اندیشی و تدبیرنگری را در مد نظر گیرد، اگر نفس بر خفت و كمی احتیاج عادت كند، نه در گشایش زندگی بسیار خشنود و نه در سختی آن ناخشنود می گردد، زیرا در هر دو حال به اندازه نیاز مصرف می كند.

یكی از عوامل پیشرفت اسلام در صدر اسلام و عدم شكست آن در زیر فشارهای شكننده دشمنان، منطبق شدن مسلمانان با نیازهای اندك بود، آنها با این عمل خود را در برابر فشارهای اقتصادی بیمه كردند جریان محاصره های اقتصادی و شعب ابیطالب و سختی مسلمانان و در نتیجه مقاومت آنان زبانزد خاص و عام بود، اسلام از طرفی با تعالیم خود توسط پیامبر اكرم و از طرفی با الگوسازی و ارائه الگوهای مطمئن چون پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام مسلمانان را در این امر یاری رساند، آنان را چنان ساخت كه اگر می خواستند به زندگی پر زرق و برق روی آورند، كمال نفسانی و ایمان بارور آنها به آنان اجازه نمی داد، و چنان آنها را قانع كرد، كه به اندك چیزی می ساختند، و دم نمی زدند، امثال سلمان را چنان ساخت كه او با اینكه فرماندار مدائن بود، نقل می كنند: وقتی سیل آمد با اساس مختصری كه داشت از شهر دور شد، و گفت: «نجی المخففون» (رستگارند كسانی كه تخفیف در حوائج می دهند و به كم قانعند) زیرا در وقت خطر سریع می توانند از معركه دور شوند، همچون مرغ سبكبالی كه از چنگ عقاب تیز پرواز می گریزد، ولی حیوان تن پرور در هنگام شكار شدن، قدرت فرار ندارد، و از این روی در دام بلا سقوط می كند.

بروز و صدور این چنین حالات و سخنان از چنین بزرگانی همچون سلمان ریشه در رهبری های رهبران آنان دارد، وقتی پیامبر اكرم و علی (ع) جانشین بلافصل او چنین قانعانه زندگی می كنند، چرا پیروانشان این چنین نباشند؟! پیروان یك رهبر نشان دهنده حالات و فرامین او هستند، مولائی كه وقتی املاك شخصی و دسترنج خود را

[صفحه 319]

می فروشد، و دیناری را به خانه برنمی گرداند، و همه را به فقرا می دهد، و چنین خفیف الموونه با خانواده اش با گرده نانی زندگی را سپری می كنند، چرا رهروان او نكنند؟ چرا پرهیزكاران كه از او الگو گرفته اند نكنند؟ اگر نمی توانیم همچون رهبران خود باشیم، چنانكه مولی الكونین و رهبر آزادگان علی (ع) بر این مطلب تصریح فرمود، ولی ما را هم افسار گسیخته رها نكرده و فرمودند مرا با تلاش و كوشش خود یاری دهید، و سعی كنید تا حداكثر به ما نزدیك شوید.

باید آگاه بود كه، به قدر ضرورت تهیه كردن امورات زندگی منافات با تقوی و زهد ندارد، این مقدار چنانكه در روایات آمده است، از دین است نه از دنیا، ولی بیشتر از قدر حاجت و نیاز، از دنیا است نه از دین. با نگرشی به زندگی درونی اغنیاء این مسئله بسیار ملموس می شود، زندگی آنها همراه با محنت و بلا و رنج است، و چه بسا خود توجهی به آن ندارند، رنجی كه شاید یكدهم و عشر آن در زندگی كسانی كه اكتفاء به قدر حاجت كردند نباشد، باید پذیرفت كه این افراد قانع پادشاهی می كنند نه پادشاهانی كه قناعت نمی كنند.

و به قول شاعر:

نگهبانی ملك و دولت بلاست
گدا پادشاهست و نامش گداست

نهایت ثمری كه از این مال و ثروت زیادی عائد شخص می شود، بر فرض اینكه دستخوش حوادث نگردیده و نابود نشود، این است كه ورثه استفاده كرده، و چه بسا روزگاری به معصیت كردگار سپری كنند، و چه خوش فرمود مولی الموالی در نهج البلاغه كه: «لكل امرء فی ماله شریكان، الوارث و الحوادث»[1] (برای هر كس در مالش دو شریك است یكی وارث و دیگری پیشامدهای زندگی) پس خردمند

[صفحه 320]

و دانا كسی است كه: از این دو شریك اگر پیش نمی افتد، پس نیفتد، به این معنا كه به مقدار ضرورت برداشت كرده، و زیاده بر آن را انفاق كند، یا در دیگر امور خیریه مصرف نماید، ولی دیده می شود كه افرادی مثل كرم ابریشم تا آخر عمر ابریشم تنیده اطراف خود را از ثروت پر كرده، و وقتی به نظر خودش در آخر عمر می خواهد استراحتی كند، و از دسترنج خود بهره ای گیرد، در درون آن پیله و میان انبوهی از ثروت جان می بازد، و ابریشمها و ثروتها را برای دیگری می گذارد، ای كاش به راحتی می گذاشت و می رفت، این مال در وقت مفارقت روح، او را به سوی دنیا می كشد و از طرفی ملك الموت ریشه های قلب او را گرفته و به سوی آخرت می كشد، و در این وسط اگر برای او مسئله به راحتی سپری شود، مثل كسی خواهد بود كه اعضاء او را در وقت مرگ از یكدیگر جدا كنند.

منشا كمی حاجت بر سبك بودن موونه پرهیزكار را باید در وجود گوهری به نام حب به محبوب واقعی و خالق حقیقی جستجو كرد، وقتی حب آمد، بی اعتنائی نسبت به دنیا را به دنبال دارد، دنیا به معنی ما سوای محبوب، دنیا به معنی مشغول كننده و بازدارنده از توجه به معشوق.

ظرف را یا هوا پر می كند یا آب، هر چه از یكی كاسته شود بر دیگری افزوده می گردد، اگر در ظرف دل حب قرار گیرد هواپرستی و دنیاطلبی بیرون می رود وگرنه اگر هواپرستی و تمایل به دنیا در آن قرار گرفت، جای حب نیست هر چه از حب كاسته شود، بر هوا افزوده و هر چه از هوا كاسته شود، بر حب اضافه می گردد، پرهیزكار چون حب به محبوب در قلب او لانه كرده، توجهی به غیر او نمی كند، او در رابطه با مسائل مادی و هوائج روزمره خود، خود را همچون تشنه ای می بیند، كه: از دریای مادیات به اندازه رفع تشنگی بهره برمی گیرد و به بقیه باقیمانده دیگر بی اعتنا است، این بی اعتنائی و غنای در فقر خود عنایتی و هدیه ای از ناحیه آن محبوب واقعی و آن غنی با لذات است، كه این عاشق با او رابطه برقرار كرده است

[صفحه 321]

و به همین معنا اشاره دارد كلام رسول گرامی اسلام «تحفه المومن فی الدنیا الفقر» (هدیه مومن در دنیا فقر است).

در روایت است كه خداوند روز قیامت به چنین افراد به ظاهر فقیر می گوید: ای بنده من دنیا را به تو ندادم نه از این جهت بود كه دنیا به تو حیف بود، بلكه از آن بود كه تو به دنیا حیف بودی، گاهی هم كه دعای ترا اجابت نمی كردم، برای این بود كه دوست داشتم ناله ترا بشنوم، و از ناله و توجه تو به خود خشنود و مسرور گردم.

دنیات ندادم نه از خواری تست
كونین فدای یك نفس زاری تست

هر چند دعا كنی اجابت نكنم
زیرا كه مرا محبت زاری تست

اگر بگوئیم سلطنت حقیقی را خداوند باری تعالی به چنین پرهیزكارانی در اثر قناعت عطا فرموده سخن به گزاف نگفته ایم.

اگرت سلطنتت فقر به بخشند ایدل
كمترین ملك تو از ماه بود تا ماهی

خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحبخانی

پرهیزكاران در اثر تعالی روح در برابر كسی كه آنها را فقیر انگاشته، و مالی بخواهد بخشد با حالتی متكبرانه برخورد می كنند، در روایتی آمده كه حضرت علی ( ع) به حضرت خضر رسیده از ایشان سوال فرمودند: بهترین اعمال چیست؟ گفت بذل اغنیاء بر فقراء و كمك كردن به آنها، برای رضای خدا، مولی فرمودند از آن بهتر ناز و تكبر فقرا است بر اغنیاء به خاطر وثوق و اطمینانی كه به خدا دارند، خضر در جواب گفت این كلامی است كه باید با نور بر صفحه رخسار حور نوشت.

[صفحه 322]

كلام پیامبر گرامی (ص): «الفقر فخری» (فقر افتخار من است) اشاره به فقر عرفی و خفیف الموونه بودن است، یعنی كم نیازی و خفیف الحاجه بودن مدال افتخار من است، البته محتمل است كه اشاره به فقر ذاتی باشد (انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی) كه همه مخلوقات ذاتا محتاج و فقیر خداوند متعال و غنی بالذات هستند.

علماء اخلاق فقر[2] عرضی را به چند قسم تقسیم كرده اند: 1- فقری كه در آن فقیر راغب به مال است، به طوری كه اگر راهی برای یافتن و به دست آوردن آن پیدا كند اگر چه با مشقت زیادی همراه باشد، آن مال را طلب می كند، این فرد را فقیر حریص نامند.

2- فقری كه فقیر در آن وجود مال را محبوبتر از عدم آن دانسته، ولی مثل حالت اول به سراغ آن نرفته، بلكه اگر برای او آورده شود گرفته و خشنود است، این فرد را فقیر قانع گویند.

3- فقری كه در آن فقیر از مال كراهت داشته، و از آن فراری و بیزار است، این فرد را فقیر زاهد گویند كه اگر اعراض و تزهد او به خاطر خوف از عقاب باشد، فقیر را «فقیر خائف» و اگر برای شوق به ثواب باشد «فقیر راجی» (امیدوار) گویند.

4- فقری كه در آن فقیر نسبت به مال دنیا بی توجه می شود، و اغراض دنیوی و اخروی را فراموش كرده و فقط روی توجه با تمام وجودش به خالق متعال دارد، این فرد را «فقیر عارف» گویند و در واقع چنین شخصی (مستغنی راضی) باید نام نهاده شود، زیرا كم نیازی او نوعی بی نیازی است، بی نیازی و استغناء نسبت به ما سوی الله و راضی به هر چه از محبوب به او می رسد، این نوع فقر كه در پرهیزكاران خفیف الاحتیاج بروز می كند، مافوق زهد است، زیرا در زهد، زاهد

[صفحه 323]

مشغول به دنیا است ولی كاره از آن، یعنی در عین مشغول بودن به دنیا به آن بی میل است، چنانكه راغب به مال هم مشغول دنیا است، و به آن میل نشان می دهد، و همین اشتغال اگر چه با كراهت همراه است، ولی خود حجابی از حجب ظلمانی عالم ماده است.

در روایات زیادی بشارت به فقراء و افراد خفیف الحاجه داده شده، كه از مصداق بارز این مبشرین، پرهیزكاران كم حاجتی هستند كه به اندازه ی نیاز توشه بر می گیرند.

البته جای تذكر است كه خفیف الحاجه بودن ملازم با فقر نیست، بلكه گاهی انسان خفیف الحاجه است، و بیش از نیاز هم در بساط ندارد، و گاهی بیش از نیاز هم دارد، ولی در رابطه با امور شخصی مصرف نمی كند، بلكه در مواردی كه مورد رضای خدا است صرف كرده، و برای خود بقدر نیاز برداشت می كند.

دو نكته را به مناسبت فقر متذكر شویم:

1- ممكن است به ذهن كسی بیاید كه: چنین انسانهای متكاملی كه مستغنی از مال و منال هستند، چرا فقیر نامیده می شوند؟ گوئیم: اطلاق فقیر بر چنین بزرگانی و چنین اغنیائی مثل اطلاق عبد است بر عرفائی كه حق عبودیت را شناختند، اگر چه عبد بر هر غافلی هم صدق می كند، ولی هر چه عرفان و شناخت شخص نسبت به عبودیت بالاتر رود، محق تر بر اخذ نام عبد می گردد، چنانكه در تشهد نماز خداوند متعال و شارع مقدس پیامبر خود را ابتداء با نام «عبد» و سپس با نام «رسول» می ستاید: (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله)، در رابطه با فقر هم هر چه عرفان نسبت به احتیاج داشتن بنده به خدا در جمیع امور بیشتر شود، این شخص به موازات شناختش محق تر به اطلاق این نام بر خود می شود.

2- در روایات بسیاری «فقر» ستوده شده، و برای فقرا مقامات بلندی در نظر گرفته شده است، از طرفی در روایاتی فقر مورد مذمت قرار گرفته است، مثلا

[صفحه 324]

از پیامبر گرامی رسیده: «كاد الفقر ان یكون كفرا»[3] (نزدیك است كه فقر به كفر بیانجامد) و همچنین از آن حضرت روایت شده «الفقر الموت الاكبر»[4] (فقر مرگ بزرگتر است) یعنی فقیر بدتر و بیشتر از یكبار می میرد.

از علی (ع) هم رسیده: «من ابتلی بالفقر ابتلی باربع خصال: بالضعف فی یقینه، و النقصان فی عقله، و الرقه فی دینه، و قله الحیاء فی وجهه، فنعوذ بالله من الفقر»[5] (كسی كه مبتلا به فقر شود مبتلا به چهار خصلت می گردد: به ضعف در یقین، نقصان و كمبود در عقل، سستی در دین و كمبود حیاء در صورتش (یعنی فقر موجب بی حیائی و پاره شدن پرده حیا می شود) پس پناه می بریم به خدا از فقر)).

حال چگونه بین این دو دسته از روایات را می توان جمع كرد:؟ جمع بین آنها با كمی تامل واضح است، آن روایاتی كه: فقر را مذمت می كنند ناظر به فقری هستند كه فقیر مضطر شده باشد مثل گرسنه ای كه مشرف بر مرگ یا برهنه ای كه از فرط سرما خوف تلف دارد، و روایاتی كه مدح فقر را می كند ناظر به غیر چنین فقری است، مثل آنكه نان و یا چیزی كه سد جوع كند دارد ولی خورش ندارد یا نان و خورش بسیار معمولی دارد ولی خود را محتاج به خورش بهتری می داند.[6].

حال برای روشن شدن خفیف الحاجه بودن مناسب است مثالهائی بزنیم: 1- گاهی دیده می شود افرادی برای مسافرت كوتاهی چندین چمدان و ساك باید به

[صفحه 325]

دنبال ببرند تا به خیال خود راحت باشند، در حالی كه خود و دیگران را به زحمت می اندازند، ولی عده ای دیگر دیده می شوند كه با یك ساك كوچك مسافرت را سپری می كنند، اینها خفیف الموونه و كم نیازند، اما دسته اول از جمله كسانی هستند كه بار خود را سنگین كرده و زیر آن زانو می زنند، به راستی كدام دسته موافق عقل عمل كرده و كدام زندگی راحتی دارند جواب را به عهده خوانندگان می گذاریم.

2- در بعضی قبرستانها قبرهائی درست می كنند در ابعاد 5/ 1 متر در 50 سانتی متر كه مجموعش 1 متر مربع یا كمتر می شود گاهی چند طبقه ای درست می كنند، یعنی در یك متر جا چند نفر را جا می دهند، حال بنگرید به اهرام مصر كه قبر فراعنه است، چندین هزار متر قاعده این هرم است با ارتفاعی در حدود 150 متر، ده، پانزده سال، هر روز دهها هزار كارگر را بكار گرفتند، تا این ساختمان عظیم برپا شود و چه بسیار افرادی زیر این كار طاقت فرسا جان دادند، چندین میلیون قطعه سنگ روی هم نهادند، سنگهائی كه از هزار كیلومتری آورده شد تا این بنا برپا شود، دانشمندی نوشته، مرتفع ترین بنای سنگی بر روی كره زمین اهرام مصر است، آیا یك قبر اینقدر تشكیلات لازم دارد؟ دقیقا معلوم نیست این سنگهای بزرگ به چه وسیله ای آورده شده، بعضی از دانشمندان معتقدند تمدنی پیشرفته در آن زمان بوده، و سپس نابود گشته و از بین رفته است، با این مثال و نمونه روشن شد كه دائره خفیف الموونه بودن و عدم آن تا بعد از مرگ هم می تواند توسعه داشته باشد.

3- در اوائل انقلاب، اختلافی در اطراف كرج بود و به آنجا رفتیم، پیشنهاد شد كه از كاخ شمس، یكی از خواهرهای شاه دیدن كنیم، 2000 هكتار (200 میلیون متر مربع) وسعت آن بود در كنارش بنائی همچون كاخ برای خدمتكار مخصوص او بنا شده بود به وسعت 70 هزار متر مربع، زمانی كه نزدیك درب خروجی در موقع برگشتن رسیدیم، حدود 50 نفر را ملاقات كردیم كه می گفتند ما

[صفحه 326]

كاركنان كاخ بودیم، به قدری به ما حقوق كم می دادند كه الان كه صاحبان كاخها فرار كرده اند، هیچ پس اندازی نداریم، و در حال حاضر بیكار هستیم پس از مشاهده این چیزها این آیه ها به خاطرم آمد: «كم تركوا من جنات و عیون و زروع و مقام كریم و نعمه كانوا فیها فاكهین»[7] خداوند درباره فرعونیان می فرماید: «چه بسیار باغ و بستان و چشمه های آب و كشت و زرعها و منزلهای عالی و ناز و نعمتهای وافری كه در آن غرق و خشنود بودند رها كردند و رفتند».

چرا انسانی كه می تواند در كم نیازی زندگی راحتی را سپری كند با دست، خود را بدون جهت گرفتار می كند؟ در مكه در سرزمین منا بودیم، چادرهائی به ما برای سكونت داده بودند، كه سهم هر نفری 3 متر بود به حجاج گفتم خانه های شما چه بسا به 2000 متر می رسد، صحیح است كه «من سعاده المرء سعه داره» از سعادت مرد وسیع بودن خانه او است، ولی وسعت خانه حساب و كتاب دارد، بدانید در 3 متر هم می توانید زندگی كنید، چنانكه الان در منا زندگی می كنید. یك تكه تاریخی بسیار جالب از نهج البلاغه نقل كنم، شریح قاضی یكی از قضات زمان مولی علی (ع) خانه ای خرید، شریح كه مرد سلیم النفس نبود در زمان خلیفه دوم توسط وی منصوب شده بود و بعد هم علی (ع) بر طبق مصالحی وی را در مقام خود ابقاء كرده بودند ولی به او فرمودند قضاوت نهائی را نزد من آر، و عملا قضاوت او را از كار انداخت.

مرحوم فیض الاسلام درباره شریح در ذیل نامه سوم نهج البلاغه خود چنین می گوید: «شریح مردی بود كوسج كه مو، در رو (صورت) نداشت، و عمر بن خطاب او را قاضی كوفه قرار داد، و در آن دیار به قضاء و حكومت شرعیه مشغول بود، امیرالمومنین (ع) خواست او را عزل نماید، اهل كوفه گفتند: او را عزل مكن،

[صفحه 327]

زیرا او از جانب عمر منصوبست، و ما با این شرط با تو بیعت نمودیم، كه: آنچه ابوبكر و عمر مقرر نموده اند، تغییر ندهی، و چون مختار ابن ابی عبیده ثقفی به مقام حكومت و امارت رسید، او را از كوفه بیرون نموده، به دهی كه ساكنین آن یهودی بودند فرستاد، و چون حجاج امیر كوفه گردید او را به كوفه باز گردانیده با اینكه پیرمرد سالخورده ای بود، امر كرد به قضاء مشغول گردد، او به جهت خواری كه از مختار دیده بود درخواست نمود تا او را از قضاء عفو نماید، حجاج پذیرفت، خلاصه هفتاد و پنج سال قاضی بود فقط دو سال آخر عمر بر كنار ماند، و در سن یكصد و بیست سالگی از دنیا رفت». گویند شریح در دوران قضاوت خود خانه ای خرید به 80 دینار (دینار برابر یك مثقال طلا بوده و الان بخواهیم با قیمت بازار امروز محاسبه كنیم، هر مثقال 6000 تومان است پس قیمت خانه می شود 480000 مساوی 6000 ضربدر 80 تومان حال ببینید مولی (ع) به قاضی معروف كوفه كه خانه ای معادل 480 هزار تومان (با محاسبه در بازار آزاد) خریده و امروزه با این قیمت، خانه ای مثلا سه اطاقی می دهند) چه می فرماید: راوی می گوید وقتی خبر به مولی رسید او را خواسته و به او فرمودند، به من خبر رسیده كه خانه ای به قیمت 80 دینار خریده ای و سند و قباله ای هم برای آن نوشته و شهودی هم بر این جریان گرفته ای؟! شریح گفت بلی یا امیرالمومنین، راوی می گوید: حضرت با نگاهی غضبناك به او نگریسته و فرمودند: ای شریح آگاه باش كه به زودی نزد تو می آید كسی (عزرائیل) كه نظر به نوشته و قولنامه تو نمی كند، و نیز از بینه و شاهدهای تو سوالی نخواهد كرد، تا ترا از این دنیا و این خانه خارج كرده و دور كند، و بدون هیچ چیزی و با دستی خالی تحویل قبر دهد، پس ای شریح بنگر كه این خانه را از مال غیر نخریده باشی، یا پول و قیمت آنرا از مال غیر حلال نداده باشی؟ كه در این صورت تو زیانكار در دنیا و آخرتی (خسر الدنیا و الاخره) بدان اگر وقتی می خواستی این خانه را بخری، نزد من می آمدی من قباله و كتابتی مثل این قباله (كه در ذیل می آورم) برای تو

[صفحه 328]

می نگاشتم كه هرگز رغبت در خرید این خانه حتی به درهمی نمی كردی (چه رسد به 80 دینار).

و قباله ای كه می نوشتم چنین بود «هذا ما اشتری عبد ذلیل من میت قد ازعج للرحیل، اشتری منه دارا من دار الغرور من جانب الفانین و خطه الهالكین و تجمع هذه الدار حدود اربعه: الحد الاول من دواعی الافات و الحد الثانی ینتهی الی دواعی المصیبات و الحد الثالث ینتهی الی الهوی المردی و الحد الرابع ینتهی الی الشیطان المغوی و فیه یشرع باب هذه الدار اشتری هذا المغتر بالامل من هذا المزعج بالاجل هذه الدار بالخروج من عز القناعه و الدخول فی ذل الطلب و الضراعه فما ادرك هذا المشتری فیما اشتری منه من درك فعلی مبلبل اجسام الملوك و سالب نفوس الجبابره و مزیل ملك الفراعنه مثل كسری و قیصر و تبع و حمیر و من جمع المال علی المال فاكثر و من بنی و شید و زخرف و نجد و ادخر و اعتقد و نظر بزعمه للولد، اشخاصهم جمیعا الی موقف العرض و الحساب و موضع الثواب و العقاب اذا وقع الامر بفصل القضاء (و خسر هنا لك المبطلون) شهد علی ذلك العقل اذا خرج من اسر الهوی و سلم من علائق الدنیا» مولی در این نوشته بنابر آنچه در قباله و قولنامه تنظیم می گردد برای وی نگاشتند: ابتدا خریدار و فروشنده را معرفی كرده، سپس مبیع (شی مورد معامله یعنی خانه) را یادآور شدند، و اینكه در كدام محل و خیابانی واقع است، و پس از آن حدود چهارگانه آن را توضیح می دهند، متذكر می شوند كه درب این خانه به حد چهارم باز می شود سپس بهائی را كه خریدار در مقابل این مبیع (یعنی شی ء مورد معامله) می پردازد ذكر كرده و اینكه خسارت و ضرری كه از جانب این معامله متوجه می شود به چه كسی می رسد و در پایان از شاهد بر چگونگی این معامله را هم نام می برند.

«این خانه ای است كه خرید بنده خوار و پست، از مرده ای كه (كسی كه حتما خواهد مرد و از خانه اش) بیرون شده برای كوچ (به خانه آخرت) خرید از

[صفحه 329]

او خانه ای از سرای فریب (دنیا) از جانب (محله) نیست شوندگان، و (خیابان) هلاك شوندگان و در بر می گیرد این خانه این حدود چهارگانه را: حد اول به پیشامدهای ناگوار (خرابی، بیماری، گرفتاری، دزدی) منتهی می شود و حد دوم به موجبات اندوهها (مرگ عزیزان، از دست رفتن خواسته و سرمایه ها) و حد سوم به خواهش و آرزوی تباه كننده، و حد چهارم به شیطان گمراه كننده، و درب این خانه از حد چهارم باز می گردد (و ورود شیطان و اتباع و اولیاء او آسانتر است).

این شخص فریفته بخواهش و آرزو چنین خانه را از این شخص بیرون شده برای مرگ خرید، به بهای خارج شدن از ارجمندی قناعت و داخل شدن در پستی و درخواست و خواری (زیرا قناعت و بی نیازی را از دست دادن گرفتاریها و سختیهائی در بر دارد كه موجب ذلت و خواری است، پس در واقع بهای خانه ای كه محل احتیاج و نیاز نبوده خروج از قناعت و شرافت و آبرو و دخول در ذلت خواهش و سختی و گرفتاری است).

پس چه بسیار خسارت دید این مشتری در خانه ای كه خرید، پس بر بیماری بخش اجسام پادشاهان و گیرنده جان جباران و زائل كننده سلطنت فرعونها مثل كسری (پادشاهان ایران) و قیصر (پادشاهان روم) و تبع (پادشاهان یمن) و حمیر (فرزندان حمیر بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان كه صاحب قبیله بودند) و (نیز بر زائل كننده) كسی كه جمع كرد مال را بر مال تا زیاد شد، و كسی كه بنا كرد و محكم كرد و طلا كاری كرد و زینت نمود، و اندوخت و نگهداری كرد، و به گمان خود برای فرزندان باقی گذارد بر آن زائل كننده یعنی خداوند متعال است فرستادن و جمع كردن اینچنین افرادی را در موقف و محل عرض اعمال و حساب و موضع ثواب و عقاب، زمانی كه فرمان قطعی (بین حق و باطل و بهشتی و دوزخی از جانب خدایتعالی) صادر شود و در آنجا بیهودگان زیان برند.

در قرآن كریم سوره مومن آیه 78 آمده: (فاذا جاء امر الله قضی بالحق

[صفحه 330]

و خسر هنالك المبطلون) (چون (در روز رستاخیز) فرمان خداوند سبحان رسد، به حق و راستی حكم شود، و در آنجا بیهودگان (و تباهكاران) زبان برند) حضرت در كلام خود اقتباس از این آیه شریفه كرده اند.

شاهد بر این (قباله) عقل است آنگاه كه از تحت تاثیر هوا و هوس خارج گردد، و از علائق دنیا جان سالم بدر برد».[8].

اگر نبود بر حقانیت تفوق علم مولی بر دیگر خلفاء جز تنظیم این قباله، كافی بود در تقدم او بر مدعیان خلافتی كه سر تا پا جهل و گمراهی بودند.

باید مطلب هشدار دهنده ای را متذكر شوم و آن اینكه: یكی از عوامل موثر در ایجاد فقر و یا بقاء آن، انباشته شدن ثروتها، نزد عده ای ثروت اندوز است، آنهائی كه درد فقر را در بدن احساس نكرده و مضمضمه گرسنگی را در دهان خود نیازموده اند، باید دانست سرمایه های موجود در جهان نامحدود نیست، بلكه محدود است، و استفاده بیحد، اسرافها، تبذیرها و انباشتن ثروتها، موجب اختلال در گوشه ای از نظام جهان می گردد، و هیچ فقیری فقیر نخواهد شد، مگر اینكه مقدار و سهمیه ای كه باید به او برسد ثروتمندی بالا كشیده، و از آن بهره برگرفته است، و به قول مولی علی (ع) «ما منع فقیر الا بما متع به غنی» (هیچ فقیری از معاش خود محروم نمانده است، مگر اینكه یك غنی و توانگری از حق مالی او بهره مند گشته است).[9].

اگر این ثروتمندان به فقراء و نیازمندان عنایت كرده و مساعدت می كردند، هیولای فقر بر سر جوامع عموما و كشورهای مسلمان خصوصا سایه نمی افكند، ای كاش فقط كمك نمی كردند و خود از ثروت خود استفاده می كردند، كار امروزه به جائی رسیده كه آمریكای به اصطلاح متمدن و حامی بشر گندم اضافی خود را به

[صفحه 331]

دریا می ریزد تا نرخ گندم پائین نیاید، و در كنار این گندم به دریا ریختن ها، مردم كشورهای آفریقائی در اثر فقر و گرسنگی جان می دهند، و هر چه زمان به پیش می رود، با خود آمار تلفات را هم بالا می برد، ای كاش ذره ای عاطفه بر سران بعضی كشورها حاكم بود، ای كاش حال كه به دین و مرامی پایبند نیستند، لااقل خوی انسانی را مراعات كرده و آزاده بودند.

روایات صله رحم و رسیدگی به خویشاوندان متواتر و بسیار زیاد است كه ما فقط به دو روایت اكتفاء می كنیم تا بی دردان جامعه كمی احساس درد كرده، و به رسالت انسانی اسلامی خود آگاه گردند.

1- قال ابوجعفر (ع): «صله الارحام تزكی الاعمال و تنمی الاموال و ترفع البلوی و تیسر الحساب و تنسی فی الاجل» امام باقر (ع) فرمودند: رسیدگی به خویشاوندان و مرتفع ساختن احتیاجات آنها، اعمال انسان را رشد و نمو داده (عاملی برای تكثیر اعمال نیك است) و موجب زیادی اموال و رفع بلا و مصیبت گشته، و محاسبه را آسان و اجل را به تاخیر می اندازد.[10].

2- قال ابوعبدالله (ع): «صله الرحم و حسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار» (امام صادق (ع) فرمودند: رسیدگی به خویشاوندان و رفع احتیاجات آنها و رفتار نیكو با همسایگان شهرها را آباد و عمرها را زیاد می كند).[11].

از این دو روایت استفاده چند خاصیت كه بر صله رحم مترتب می گردد قابل توضیح است:

1- رشد و نمو اعمال: رسیدگی و نیكی به خویشاوندان موجب تصفیه و پاكیزگی اعمال و رشد كردار آدمی می گردد، وقتی انسان به شاخ و برگ درخت زندگی خود كه همان اقوام او باشند، رسیدگی كرد، و از خشكیدن حتی برگی از

[صفحه 332]

برگهای این درخت جلوگیری نمود، احساس آرامش و صفای باطنی خواهد كرد، كه خود عاملی برای تصفیه و رشد اعمال نیك است، وقتی چنین صفائی را حاكم بر نفس خود مشاهد كرد، به تدریج در صدد برمی آید تا به وسیله نیكیهای دیگر بر این صفا و روحانیت دل بیفزاید، و بالطبع كردار او خالصتر و اعمال نیك او بیشتر می گردد.

2- رشد و افزایش اموال: صله رحم عاملی برای رشد و افزایش مال است، افزایش چه از نظر ارزیابی ذهنی و چه از نظر عینی و در خارج از ذهن، اگر روح انسانی به اینجا رسید كه ایثار و گذشت را سرلوحه زندگی قرار داد، و در صدد رفع نیاز دوستان و نزدیكان خود برآمد، یك ریال زیادتر از موونه زندگی خود را هم زیاد ارزیابی كرده، و افزون می یابد، و در صدد است حتی این مقدار كم را هم صرف غیر كند، و اما از نظر عینی و محیط بیرون از محدوده ذهن هم مال او فزونی می یابد، كسی كه به دستور خداوند متعال عمل كرده و نیكی می كند خداوند راههائی را برای توسعه اموال برای او می گشاید، راههائی كه قبل از این نیكی به روی از باز نبود، راههائی كه اموال حلال از آن طریق به دست می آید و دیگر لازم نیست برای جمع مال حتی به كارهای حرام روی آورد و علاوه بر این طبعا از نظر روانی وقتی این آسودگی را احساس كرد كه شاخ و برگ خاندان و وابستگان او با طراوت و شادابی به زندگی ادامه می دهند، خود نیز با فكر و اندیشه ای باز در تمام امور و جهات و از جمله كسب مال تلاش می كند، و با روشنائی تفكر آزاد روزهائی را می یابد كه قبل از این اعمال نیك نمی یافت زیرا تاكنون تاریكی خودپسندی و حبس مال اجازه روشنائی و یافتن آن روزنه را نمی داد.

3- برطرف شدن بلاها و گرفتاریها: اموری كه نام آنرا بلا و گرفتاری می نامیم عوامل مختلف و گوناگونی دارد: از مهمترین آنها جمع ثروت است، جمع مال خود عاملی برای بلاها و حوادث است، اختلالات روانی، تشتتات ذهنی و افكار درهم ریخته كه از ازدیاد مال بروز می كند، عواملی برای خودكشیها، تصادفات،

[صفحه 333]

نزاعها، كشمكشها و تخاصمات است.

اكثر این پیشامدها را باید در كانال توجه بیش از حد به ثروت و انقطاع عاطفی نسبت به خویشاوندان جستجو كرد، بی عنایتی به كسانی كه همچون بازوهای كارسازی می توانند در هر لحظه و برهه ی زمانی یار و یاور و مددكاری مفید باشند.

چرا ایجاد حوادث معلول طبیعی و منطقی جمع ثروت نباشد؟ در حالی كه هر چه اموال بر هم انباشته گردد، به همان نسبت فكر انسان در زندان محاسبات محبوس و زندانی می گردد، حتی در خواب هم فكر آزادی ندارد، و دائما مشغول به محاسبه در مورد ثروت و راههای ازدیاد و حفظ آن است.

این حوادث و بلاها را انسان خود آفریننده است، و مسلما خداوندی كه عالم به همه مكنونات است وقتی مشاهده كند، كه بنده ای در راستای اطاعت از فرامین او به بیچاره ای رسیدگی كرد چرا در وقت بیچارگی و گرفتاری حوادثی را كه از ناحیه غیر او به او متوجه می شود، دفع نكند.؟

مگر می شود چنین نكند كه پیامبرش فرمود: «الخلق كلهم عیال الله و احبهم الیه انفعهم لهم» (خلق همه به منزله خاندان خدایند، محبوبترین مردم در نزد خداوند سودمندترین مردم به خلق او می باشند).[12].

4- آسان شدن حساب در روز قیامت- آسان گرفتن بر خلق خدا كه عیال او محسوب می شوند و به ویژه آسان گرفتن بر نزدیكان و كمك كردن بر آنها مسلما آسانی در آخرت را به دنبال دارد، زندگی و حیاتی كه بر محور آگاهی و معرفت دور زده و در آن هر فردی جلوه ای از جلوات الهی و رشحه ای از رشحات خداوندی به حساب آید، و هر كمكی به فردی بر مبنای چنین دیدی انجام پذیرد، حیاتی معقول

[صفحه 334]

خواهد بود و چنین حیات معقولی یقینا، معلولی به نام آسانی حساب را به دنبال دارد.

پیامبر اكرم (ص) زمانی كه پسر و دختر حاتم طائی در جنگ اسیر شدند، با آنها رفتار اسیر جنگی نفرمود و به آنها احترام گذارد و وقتی از ایشان سوال می شود چرا آنها را مورد احترام قرار دادید با اینكه كافر هستند؟ می فرماید: پدر آنها دارای خصلت نیكوئی بود كه خدا آنرا دوست دارد، او دارای صفت پسندیده سخاوت بود، وقتی پیامبر خدا به خاطر آسان گرفتن و اعانت حاتم به مردم، حتی به فرزندان او آسان می گیرد، چگونه خداوند متعال با خود افرادی كه متصف به چنین صفت نیكی هستند، در دنیا و آخرت آسان نگیرد.

5- ازدیاد طول عمر و تاخیر افتادن مرگ- چنانكه در خصوصیت سوم اشاره شد، بسیاری از مرگهای زودرس معلول اختلالات روانی، اندوهها، غمها و نگرانیهائی است، كه: بواسطه درد و رنج همنوع برای وجدان انسان پیش می آید، وقتی عضوی از پیكره جامعه در حال درد و غم بسر برد تاثیری عمیق در تمامی اجزاء جامعه می گذارد، اگر این مسئله برای ما واضح شد، كه تمامی انسانها اعضاء یك پیكرند و فشاری در عضوی به مثابه فشار در دیگر اعضاست و چه بسا دردی در عضو كوچكی، تمامی ماشین بدن را از حركت باز می دارد، و سعی و تلاش كردیم تا هرگز دردی حاصل نشود، و یا اگر شد سریعا برطرف كردیم، خواهیم دید كه ماشین بیشتر دوام می یابد.

به قول سعدی:

بنی آدم اعضای یك پیكرند
كه در آفرینش ز یك گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

اگر چنان كردیم كه اصلا بار فقر بر گرده فردی از افراد جامعه سنگینی

[صفحه 335]

نكرد و یا اگر نشانه ای از آن ظاهر گردید سریعا در زوال آن كوشش كردیم، دیگر مرگهای ناشی از این احساس درد و اندوه مرتفع خواهد شد و انسانها بیشتر عمر كرده و بهتر به زندگی خود ادامه می دهند.

گذشته از این خداوند متعال بر حسب مقتضای حكمت خود هر چه و هر كس نافعتر برای جامعه باشد در صورت عدم وجود مانعی بیشتر ابقاء خواهد نمود، تا هر چه زیادتر مردم از شمع وجودی او نور و حرارت بگیرند قرآن مجید می فرماید: «و اما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض» (و اما آنچه نفع می رساند به مردم، در زمین باقی می ماند).[13].

6- آبادی شهرها- انفاق به محرومان و ناتوانان اگر به طور فراگیر بر تمام خانه ها و بر فرد فرد جامعه سایه بگستراند و از جامعه فقر بكلی ریشه كن گردد قهری است كه شهرها نیز آباد می گردد آری جامعه همچون درختی است كه ثروت باید به صورت مواد غذائی از آوندها و مجاری تغذیه آن بالا رفته و به تمامی سلولها، حتی سلولهائی كه در زوایای یك برگ لمیده اند برسد، و گرنه به تدریج شاخه های آن رو به زردی گرائیده و تمام درخت نابود می گردد.

در پایان به كلام زیبا و بلند مولی در خطبه 23 نهج البلاغه[14] درباره رسیدگی به نزدیكان اشاره می كنم.

«الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسكه و لا ینقصه ان اهلكه و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره و من تلن حاشیته یستدم من قومه الموده».

(آگاه باشید، نباید یكی از شما از نزدیكان خود روی برگرداند، در حالی كه

[صفحه 336]

آنها گرفتار فقر و پریشانی هستند، و (نباید) امتناع كند از مالی كه اگر نگه دارد به مال او چیزی افزوده نمی شود، و اگر انفاق كند چیزی از مال او كم نمی شود، (اگر از خویشان او تنگدست و محتاجند نباید از كمك مالی دریغ كند، مالی كه اگر حفظ شود تاثیری در ازدیاد اموال نداشته و اگر تقدیم مستحقی گردد تاثیر و كمبودی در ثروت احساس نمی شود و خداوند متعال جبران می كند) و كسی كه دست از ارحام خویش كشد جز این نیست كه او یك دست از آنها می كشد، و در مقابل دستهای زیادی از او كشیده می شود (زیرا او یكنفر و جمعیت طائفه بسیار است و طبعا جدا شدن یكنفر ضرری به دیگران نمیزند ولی جدائی یك فامیل از یك فرد مضر به حال او است) و كسی كه (با خویشان خود) متواضع و مهربان و همراه باشد، دوستی همیشگی آنها را جلب كرده است (هر وقت كمك و یاری بخواهد دستها و قدمهائی آماده، برای خدمت به او مهیا خواهد بود)).

مرحوم الهی در ذیل این فراز (حاجاتهم خفیفه) چنین می سراید:

نكویان جهان از بی نیازی
نمی گیرند عالم را به بازی

سبكبار اندرین دار مجازند
بكمتر مایه آنان بی نیازند

نیاز جسم و جان را برده از یاد
بناز دلبر خود گشته دلشاد

به جز خالق كه از كل بی نیاز است
خلائق را بیكدیگر نیاز است

ولیكن پارسایان را قناعت
سبك بنموده سنگین بار حاجت

[صفحه 337]

چو قوتی یابی و كهنه قبائی
بزن بر فرق گردون پشت پائی

جهان را سهل گیر ار هوشمندی
منه بر پای خود از حرص بندی

توئی مرغ سبك پرواز هشیار
در این ره رو چو آگاهان سبكبار

سبكباران به منزلها رسیدند
كهن دزدان بغافل ها رسیدند

سبكباری نشاط این جهان است
قناعت بی گمان گنج نهان است

ز دام حرص و شهوت رست بتوان
در صد گونه حاجت بست بتوان

هزاران حاجت از حرص آیدت پیش
قناعت كن ز محتاجی بیندیش

زند چون حرص مرغی، گربه را راه
در افتد سرنگون آن گربه در چاه

نیاز دانه و آز تنعم
كشد هر مرغ در دام تالم

ز حرص آهوان ناگه در افتاد
پلنگی خشمگین بر جان صیاد

تو نیز ار هوشمندی پند بنیوش
سبكتر بار حاجت گیر بر دوش

[صفحه 338]

مبادا بار سنگین نیازت
در اندازد به چاه حرص و آزت

ز حال پارسایان راز بشنو
سبكرو زیر این چرخ سبكرو

[صفحه 339]


صفحه 318، 319، 320، 321، 322، 323، 324، 325، 326، 327، 328، 329، 330، 331، 332، 333، 334، 335، 336، 337، 338، 339.








    1. نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 329 فیض و 335 صبحی صالح.
    2. رجوع شود به جامع السعادات ج 2 ص 78 و معراج السعاده ص 289.
    3. بحارالانوار ج 72 ص 30، میزان الحكمه ج 7 ص 498.
    4. بحارالانوار ج 72 ص 45- نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 154 فیض و 163 صبحی صالح- میزان الحكمه ج 7 ص 504.
    5. بحارالانوار ج 72 ص 47، میزان الحكمه ج 7 ص 505.
    6. این وجه جمع بنحو اختصار ذكر شد، وجوه دیگری هم برای جمع ذكر كرده اند كه علاقمندان می توانند به بحارالانوار مرحوم مجلسی مراجعه نمایند، ایشان وجه جمعی از راغب اصفهانی و غزالی و سپس نظر خود را بیان می نمایند (بحارالانوار ج 72 ص 47) صاحب میزان الحكمه نیز عبارت مرحوم مجلسی را در (ج 7 ص 498) آورده است.
    7. دخان آیه های 25 تا 27.
    8. نهج البلاغه قسمت نامه ها و مكاتبات، نامه (كتاب) سوم از نهج البلاغه فیض و صبحی صالح.
    9. شرح نهج البلاغه محمد تقی جعفری جلد 10 صفحه 26.
    10. شرح نهج البلاغه محمد تقی جعفری جلد 5 صفحه 84.
    11. شرح نهج البلاغه محمد تقی جعفری جلد 5 صفحه 84.
    12. شرح نهج البلاغه محمد تقی جعفری جلد 5 صفحه 87.
    13. رعد 17.
    14. خطبه 23 فیض و صبحی صالح.